به پیش روی من تا چشم یاری می کند ، دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
درین ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست
خروش موج با من می کند نجوا
که : هر کس دل به دریا زد رهائی یافت
که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت
مرا آن دل که بر دریا زنم ، نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
فریدون مشیری
4113619
مسئولیت محتوای این فتوبلاگ، بر عهده نویسنده و صاحب آن است و استفاده از مطالب و عکسها، در نشریات چاپی و اینترنتی ممنوع است.
سلام
چه تعبیر زیبایی داره فریدون مشیری
مرغ دریا بادبان های بلندش را
در مسیر باد می افراشت
سینه می سائید بر موج هوا
آنگونه خوش، زیبا
سلام آقای برزویه.التماس میکنم عکس های سریال باغ مظفر را هم قرار دهید.